اوضاع علمي در عهد آل بويه
مقدمه
عظمت حيات علمي در قرن چهارم هجري و بويژه در دوران حکومت آل بويه زبانزد خاص و عام است. آنهايي که با حکومت شيعي آل بويه نيز مخالف اند، ناگزير، اعتراف به اهميت رواج فضل و دانش در اين دوره کرده اند. در عين حالي که گاه ناجوانمردانه، سهم آنان را ناچيز شمرده و نشاط علمي در اين دوران را نتيجه ي روند طبيعي خلافت عباسي بحساب آورده اند (1).بحث اصلي اين است که آيا نشاط علمي در عهد آل بويه که آن را نوگرايي و نوزايي اسلامي نيز عنوان کرده اند (2)، ادامه و استمرار روند فکري قبلي است و اميران بويهي شيعي در اين زمينه نقشي نداشته اند و آيا پس از آنان هم وضعيتي علمي و حرکت و نهضت فکري به سياق گذشته بود؟
بجز مأمون عباسي و تعدادي چند از خلفاي عباسي و اموي که سعي در گسترش دانش و بويژه نسبت به دانش بيگانگان، آن هم براي مقاصد حکومتي خويش داشتند، عموم خلفاي عباسي و عموماً به پيروي از علماي اهل تسنن نظر خوشي نسبت به علوم بيگانه نداشتند و گاه آن را بدعت مي دانستند. در عهد آل بويه به دليل اعتقاد شيعي يا روحيه ي تسامح طلبي آنان، مردم و بويژه علما و دانشمندان از هر گروه و فرقه اجازه يافتند تا عقايد خويش را ابراز کنند تا بحث ها و مناظرات علمي و کلامي رونق خاصي به خود بگيرد. اگر بپذيريم که مردم بر دين زمامداران خويش اند و اهميت اشاعه ي اطلاعات و دانش کمتر از توليد آن نيست، بناچار خواهيم پذيرفت که در عهد آل بويه اين مهم بخوبي تحقق پيدا کرده است. تعداد دانشمندان به لحاظ کمي و اهميت آنان از نظر کيفي، در اين زمان آنگونه است که نظر همه ي مورخان و محققان را به خود جلب کرده است و بويژه تنوع موضوعي علوم نيز در اين زمان جالب توجه است. در اينکه آيا خلفاي اين عهد موجب اين رونق بوده اند يا اميران بويهي در اين مورد نقش بسزايي داشته اند، تاريخ گواه مطلب است. تاريخ بخوبي نشان مي دهد که در اين دوران خلفا قدرتي نداشتند و علاوه بر آن، تعصب آنان بخصوص نسبت به مذهب حنبلي که پيرو صرف حديث بود، اين فرض را تأييد نمي کند. از آن گذشته، افراط آنها در خوشگذراني و عياشي مجال اين کار را به آنها نمي داد.
نشاط علمي در اين دوران
اميران بويهي شيعي مذهب نقش مهمي در ايجاد نشاط علمي در دوران خود داشتند. البته ساير حکومت هاي شيعي در اين عصر همانند فاطميان و حمدانيان نيز شاهد اين شکوفايي بودند.اگرچه بعضي ها اصرار دارند دوران شکوفايي تمدن اسلامي را به قرون چهارم و پنجم محدود منحصر نکنند و آن را تا قرون هفتم و هشتم هجري بکشانند (3)، اما بنظر مي رسد که اين تنوع و گونه گوني موضوعات موجود در عهد آل بويه در آن زمان ها نيست و اگر شکوفايي وجود دارد، عمدتاً در زمينه هاي ادب، لغت و هنرهاي خاص يا مانند آن است. کرمر نيز چنين عقيده دارد. او مي گويد:
علوم اوايل، بويژه علوم عقلي مانند رياضي، طب، نجوم، فلسفه و علوم طبيعي با افول حکومت آل بويه به ضعف کامل گراييد. » دليل عمده ي اين مسئله را حکومت ترکان و خلق و خوي و شيوه ي فرمانروايي آنان مي دانند. ترکان غزنوي از نظر مذهبي سخت متعصب و حاکمان سلجوقي ديوخوي، پست و ستمکار بودند و نسبت به شيعه آنچنان بدرفتاري کردند که حتي خواجه نظام الملک طوسي با همه ي قدرت خود در دربار آنان گفتني است که از تهمت شيعي بودن بيم داشت (4).
خواجه نظام الملک بسيار سختگير بود و نظاميه ي خود را به سنگر دفاع از مذهب شافعي و حنفي تبديل کرد. در دوران حکومت بعد از آل بويه تصوف جان گرفت و بخش بزرگي از نيروهاي فکري جامعه عملاً از صحنه هاي علمي و پژوهشي بيرون رانده شدند. در دوران غزنويان و سلجوقيان بازار شعر و ادب بويژه اشعار ستايشي رونق گرفت و ترکان نو مسلمان نسبت به مذاهب غير از حنفي و شافعي و بخصوص شيعه و اسماعيليه بسيار سختگير بودند (5).
شکوفايي علمي
از بزرگان ادب اين عصر مي توان به ابوالحسن مافروخي ( م 348 ق )، ابوالفرج اصفهاني ( م 356 ق )، ابن مرزبان سيرافي صاحب طبقات النحاة و شرح الکتاب سيبويه ( 368 ق ) و ابوعلي حسن بن احمد ( م 380 ق ) صاحب الجامع في علم القرآن و احمد بن فارس رازي ( 395 ق ) و بديع الزمان ( م 399 ق ) اشاره کرد.در فقه و اصول و تفسير مي توان از ابوبکر احمد بن اسماعيل جرجاني ( م 371 ق )، ابن الطبري ( م 376 ق )، ابوحامد اسفرايني ( م 406 ق ) و بسياري ديگر نام برد. در تاريخ و جغرافي مي توان به مسعودي ( م 347 ق )، ابواسحاق محمد فارسي اصطخري ( م 346 ق )، محمد حسن بن محمد قمي و ابوسعيد آبي اشاره کرد.
در کلام، فلسفه و منطق نيز مي توان قاضي عبدالجبار معتزلي ( م 415 ق )، سيستاني، ابوعبدالله محمد بن عمران بغدادي مرزبان و ابن مسکويه، ابن سينا، سيد مرتضي و ديگران ياد کرد.
در تصوف از ابن خفيف شيرازي ( م 371 )، ابواسحاق ابراهيم بن شيبان قرميسيني ( م 377 ق ) و باباطاهر عريان مي توان ياد کرد. در پزشکي، رياضي و نجوم ابن ثابت ( م 331 ق )، ابن طبيب طبري ( م 366 ق )، مجوسي اهوازي ( م 384 ق )، بوزجاني ( م 388 ق ) و ابوالخير جرائحي از مشهورين اين زمان هستند (6).
فرصت هاي استثنايي
همان طوري که همه مي دانند، اسلام مشوق علم و دانش بوده و هست. پس از پيامبر اسلام و نشر علم و دين توسط ايشان، مسير خلافت عوض شد و متعصبان غاصب براي سرپوش نهادن بر واقعيتِ غصب، تأکيد خود را بر روي محورهاي ديگر قرار دادند. حتي کتابت را که مورد تأکيد خاص قرآن است، ممنوع اعلام کردند و به وضع جعلياتي در حديث به منظور ترميم ذهنيات خود و ديگران پرداختند. آل علي که وارثان علم نبي بودند، در انزوا قرار گرفتند و نتوانستند به بيان معارف الهي آن طور که بايد و شايد بپردازند. تبعيد، شکنجه و آزار و قتل اولاد علي و ارعاب مردم براي جلوگيري از نزديک شدن به آنها، شرايط مصيبت باري را پديد آورد. با آنکه خلفا به منظور اداره ي کشور پهناور اسلامي سعي در استفاده از علوم ديگران مي نمودند، اما تنها در برهه هايي چند اولاد علي توانستند به نشر آثار علمي و ديني بپردازند. در دوران زندگي امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام)، به خاطر شرايط سياسي پديد آمده که از يک طرف بني اميه در حال انقراض و بني عباس در حال استقرار بود، فرصتي پيش آمد تا به نشر آثار علمي و مذهبي پرداخته شود. چنين فرصتي براي اين دو امام به منظور نشر علوم و معارف ديني و انساني استثنايي بود و براي ديگر امامان اين فرصت پديد نيامد. دوره ي بعد، زمان مأمون عباسي است که گويند علاقه ي وي به نشر علوم چنان بود که دانشمندان ساير مذاهب را به دارالخلافه دعوت مي کرد و به آنها دستور مي داد تا آثار ساير اديان و ملل را ترجمه کنند و آن را در اختيار مسلمانان قرار دهند. او مکتب اعتزال را که از عقل و عقلانيت پيروي مي کرد، شعار خويش قرار داده بود. اين حرکت را در تاريخ خلافت عباسي، حرکتي مشوق علم مي دانند. اما پس از او متوکل عباسي با محکوم کردن مکتب اعتزال و پيروي از اشاعره مجدداً اختناق علمي بوجود آورد. متعصبان اهل سنت و حديث، صرفاً به نشر عقايد خويش پرداختند و نسبت به علوم ديگر از جمله فلسفه، رياضيات، نجوم و مانند آن روي خوش نشان ندادند و گاه تحصيل آن را تحريم کردند. بار سوم در دوران حکومت آل بويه بود که به سبب اقتدار آنان و داشتن روحيه ي شيعي و به لحاظ ضعف خلفاي عباسي مجدداً بحث و نظر و ترجمه و تأليف رشد فوق العاده اي يافت تا جايي که اين دوران را به دوران طلايي علمي تاريخ اسلامي تعبير کرده اند.در اين دوران فقها و متکلمان شيعي به طور خاص و متخصصان ساير رشته ها بطور عام توانستند به اظهار وجود بپردازند و افکار و آثار علمي خويش را منتشر سازند. زيرا آنها در ساير دوره ها جرأت ابراز وجود نداشتند و نمي توانستند افکار خويش را بعنوان يک عالم شيعي ابراز کنند، تقيه که تنها براي شيعيان امري واجب تلقي شده، و صرفاً به منظور حفظ جان و افکار خويش براي انتقال به موقع آن بوده است، در دوران آل بويه برداشته شد و شيعيان توفيق يافتند در کنار ساير اديان و ملل در نهضت علمي شرکت کنند و نشان دهند که در همه ي زمينه ها حضور فعال دارند.
علوم فقهي که زندگي فردي و اجتماعي بر آن استوار است و وظايف، حقوق، حدود و اخلاق فردي و اجتماعي در آن ملحوظ است، بيش از همه در اين دوران مورد توجه دانشمندان بوده است. آثار فقهي شيعه نيز در اين دوره به نهايت کمال رسيد. نويسندگان کتب معتبر شيعي از جمله کليني ( م 329 ق ) صاحب کتاب کافي، شيخ صدوق ( م 381 ق ) صاحب کتاب من لايحضره الفقيه و شيخ طوسي ( م 460 ق ) صاحب دو کتاب استبصار و تهذيب الاحکام در اين دوره مي زيسته اند.
شيعيان کليني را، « مجدد » ي مي دانند که در ابتداي قرن چهارم هجري ظهور کرد. او از روستاي کلين در نزديکي ري برخاسته بود و علان دايي او شخصي سرشناس بود. او فعاليت هاي خود را در بغداد متمرکز کرد. کليني بر حديث و کلام تأکيد مي نمود و نسبت به معتزله، نظري خصمانه داشت. نگارش اصول کافي بيست سال طول کشيد. وي بيش از 15 هزار حديث منسوب به پيامبر و امامان را در آن جمع کرده است. ابن بابويه ( شيخ صدوق ) پسر يکي از مشايخ شيعه ي قم بود. او در سال 355 به بغداد رفت و در آنجا به تدريس پرداخت. رکن الدوله براي او احترام بسيار قائل بود و وي را به قم دعوت کرد. گويند صاحب بن عباد به دليل مخالفت ابن بابويه با علم کلام، او را تبعيد کرد. قطعاً اين رويکرد وي نسبت به علم کلام مربوط به موارد ممنوع بحث هاي کلامي از قبيل بحث درباره ي ذات خدا بوده است (7).
در علم کلام شيعي شيخ مفيد از همه مشهورتر است. ابن نديم او را پيشواي متکلمان وصف مي کند. وي با مدافعان همه ي مذاهب در عهد آل بويه مناظره مي کرد. خطيب بغدادي سني به نحوي قابل فهم از قدرت اقناع کنندگي و توفيق او در جذب افراد متعدد به مذهب خويش اظهار تأسف مي کند (8). همچنانکه باقلاني نيز بعنوان متکلم اهل سنت در اين عصر مشهور است.
تنوع موضوعات علمي و نهضت ترجمه
ويژگي مشخص حيات علمي در عهد آل بويه اين است که علاوه بر شيعيان که قدرت عرض اندام يافتند، پيروان ساير مذاهب و اديان نيز به گسترش افکار خويش مشغول بودند. مسيحيان بويژه يحيي بن عدي، به ترجمه ي آثار و افکار فلاسفه ي يونان پرداختند و بسياري از عقايد آنان را که مبتني بر خردورزي و عقلانيت فارغ از وحي بود، در جامعه رسوخ دادند. کلام نيز که درصدد پاسخ به شبهات فلسفي بود، رونق يافت. نظرات درباره ي فلسفه، در اين دوران متفاوت است. اهل سنت بويژه حنبلي ها آن را به کلي رد مي کردند.به گفته ي کرمر، در دوران حکومت آل بويه، کوشش جداگانه براي جذب و انتقال ميراث فکري يونان باستان وجود داشت. « در فضاي جهان وطن اين دوران، فلاسفه، طبقه اي خاص خود داشتند. فرمانروايان بويه در قلمرو خلافت عباسيان توانستند امپراتوري ايجاد کنند و بصورت محافظان خلافت درآيند. افراد برجسته ي اين عصر، يعني حاملان و حافظان فرهنگ آن عبارت بودند از:
دانشوراني که ذخاير علمي کهن را مطالعه و براي آيندگان حفظ مي کردند يا کاتبان و نديماني که نيازشان به دانستن، آنان را به گنجينه اي مطلوب براي ذخيره ي دانش تبديل مي کرد. اميران و وزيراني که اغلب مرد قلم و شمشير بودند، اينان نويسندگاني با استعداد و مديراني با کفايت و سرباز و سياستمدار و ولينعمتان علوم و فنون بودند (9).
نهضت علمي در اين دوره تنها نهضت احياي فقه اسلامي - شيعي نبود، بلکه علاوه بر کوششي که دانشمندان اسلامي و بويژه شيعي در تحقق اهداف علم جويانه ي خويش داشتند و براي گسترش آن نيز با همه ي وجود و بدون رداع و مانعي از جانب حکومت وارد عمل شده بودند، فضاي تساهل و تسامح برخاسته از روح شيعي اميران آل بويه، راه را براي ورود انواع افکار علمي از ساير مکاتب و مذاهب، حتي عقايد الحادي کاملاً باز کرده بود. دانشوران مسيحي پيشتازان تحقيقات فلسفي قديم بودند و براي کشف نسخه هاي خطي مسافتي طولاني حتي تا روم شرقي را پيمودند و حاملان اصلي ميراث فرهنگ قديم به جهان اسلام شدند. آنها در ترجمه و تصحيح متون تلاش مجدانه اي کردند. مسيحيان سرياني يوناني نيز در مقام اعضاي جامعه ي اقليت، با تزريق افکار و انديشه هاي بيگانه در جريان اعتقادي اکثريت مسلمانان مسلط بر جامعه و در کوششي آشکار براي رهايي از حاشيه نشيني خويش نقش فرهنگي نوآورانه داشتند (10). تشويق اميران آل بويه يا دست کم عدم تعرض به افکار فلسفي که گاه به صراحت بوي الحاد و کفر از آن به مشام مي رسيد، سبب شده که اهل سنت و جماعت به فلسفه و نيز تصوف که با فلسفه ممزوج شده بود، به ديده ي کفر بنگرند و حاميان آن، يعني آل بويه را هم تکفير کنند. حرکات اخوان الصفا و توجه خاص آنها به فلسفه ي يوناني نيز مزيد بر علت است. آنها دين را با فلسفه ي يوناني مخلوط کردند (11).
ادب و ادبيات
ترسل و نامه نويسي بصورت قالب مشهوري از خلق ادبي درآمد. بسياري از اديبان، کاتب بودند و در آن ذوق و سليقه ي شخصي خويش را دخالت مي دادند. مکاتبات بسياري از اين قبيل افراد، حاوي اطلاعات عميق شخصي است. ابوبکر خوارزمي، ابواسحاق صابي و صاحب بن عباد، نمونه هايي از نثر مترسل آن روز را از خود به جاي گذاشته اند. وزيران آل بويه معمولاً از ميان طبقه ي کاتبان برمي خاستند (12) و بسبب فضل و کارداني خويش گوي سبقت را از ديگران مي ربودند. دولتمردان در انتخاب ملازمان با هوش و اديب بر يکديگر سبقت مي جستند و همين امر سبب مي شد تا افراد به کشف استعدادهاي خويش بپردازند و خود را آنچنانکه بايد مطرح کنند. طبعاً در اين مورد، رقابت و حسادت نيز به طرز مشهودي در رفتار آنان وجود داشت، اشعار ابوالطيب متنبي شاعر معروف است که مي گويد:شرف از قول خويش نيافته ام *** بل به ايشان شرف نيز داده ام
فخر من نيست به جد و تبار *** فخر من هست به خويشتنم (13)
زمامداران دانش دوست و دانش پرور
رجال فکر و علم در عهد دولت آل بويه در آرامش بودند و اين دوران به دوران نشاط علمي و ادبي معروف است. علاوه بر شاهان و اميران علاقه مند به دانش و طرفدار آن، وزيران آنها نيز سهم بزرگي در گسترش دانش داشتند. خانه وزير همچنان مدرسه اي بود که در آن دانشمندان مختلف گردهم مي آمدند. وزراي اين عصر عمدتاً عالم، شاعر و کاتب بودند (14). در مقايسه ي دولت آل بويه با ساير دولت ها، به نظر مي رسد تعداد فرهيختگان امير و وزير اين دوره بيشتر از ساير دوره ها بوده است. از نمونه هاي برجسته ي اين دوران، وزير استاد الرئيس ابوالفضل بن عميد است. او در فلسفه و ادب تبحر داشت؛ کارش را با کاتبي آغاز کرد؛ به امير آينده عضدالدوله ديلمي روش هاي صحيح اداره ي امور را آموخت؛ در نظم و نثر و ترسل سبکي خاص داشت؛ خود را پيرو افلاطون، سقراط و ارسطو مي دانست؛ عتيقه شناس و جمع کننده ي نسخه هاي خطي بود؛ توجه خاص وي به فلسفه و علوم او را در حوزه هاي منطق، اخلاق، سياست، مابعدالطبيعه، رياضيات، فيزيک، مکانيک و هندسه نيز وارد و متبحر ساخت (15).مسکويه در مديحه اي بلند، پسر ابن عميد، ابوالفتح را دانش پژوه فلسفه با حافظه اي شگفت انگيز در شعر و مهندسي و هنرمندي زبردست و شاعر و سردار سپاه و مدير توصيف مي کند (16).
صاحب بن عباد، از ديگر وزيران معروف اين دوره است. او شيفته ي ادب بود. در هرزه گويي، هرزه درآيي مشهور بود. او شعراي ياوه گو و هجوسرا را در اطراف خود داشت (17). ابن عميد و صاحب بن عباد هر دو محسود ديگران بودند. اخلاق بد و رفتار نادرست آنها به عقيده ي مخالفانشان، در کتابي به نام اخلاق الوزيرين يا مثالب الوزيرين درج است. اولي فيلسوف و دومي متکلم و هر دو شاعر و نثرنويس بودند (18).
به پسر ابن عميد « ذوالکفايتين » صاحب قلم و شمشير لقب داده بودند. به صاحب بن عباد نيز کافي الکفاة مي گفتند.
اميران و وزيران آل بويه، ولينعمتان سخاوتمند دانش بودند و از ملازمان دانش پرور دانشمند خويش نهايت استفاده را مي کردند. آنها براي کسب اعتبار و مشروعيت خويش فرهنگ و علم را زينت محافل خود کرده بودند.
ابومحمد مهلبي وزير معزالدوله، خردمند و بافرهنگ بود. وي در نثر و شعر زبان هاي عربي و فارسي مهارت داشت. همواره در مجالس او شاعران و دانشوران حضور داشتند. اعضاي مجلس، که دو بار در هفته براي شب نشيني در کاخ هاي مجلل گرد مي آمدند، عبارت بودند از: تنوخي، ابن قريعه، ابن معروف قاضي، بنوالمنجم، ابوالفرج اصفهاني و ابن حجاج شاعر و بسياري افراد فرهيخته ي ديگر. ابن سعدان وزير، فرهيخته ي ديگري بود که مجالس او مملو از دانشمندان عصر خويش است (19).
مراد از مجلس ممکن است انجمن، جلسه ي درس و محفل يا محل برگزاري جلسه، دربار، تالار يا کلاس درس باشد. معمولاً علوم ديني را در مسجد تدريس مي کردند، اما موضوعاتي چون لغت، ادب و کلام غالباً در منازل علما بحث مي شد. قطع نظر از مراکز فوق، مباحثات علمي در دکان ها و ميدان هاي شهر و باغ ها نيز انجام مي گرفت. کتابفروشي ها يا سوق الوراقين مرکز مناسبي براي مباحثات علمي بود (20).
سلاطين آل بويه نيز کم و بيش داراي معلومات متنوعي بودند. عضدالدوله در شمار دانشمندان زمان خود محسوب مي شد و در علوم ادبي و رياضي تبحر داشت. او شعرشناس و جزو شعراي درجه ي اول بود و کس ديگر قدرت شعر خواندن در حضور او را نداشت. عزالدوله نيز با آنکه اوقاتش را به لهو و لعب مي گذرانيد، ولي اهل شعر و ادب بود. شرف الدوله پسر عضدالدوله به هيئت و نجوم علاقه داشت. او با جمعي از علماي زمان خود رصدخانه ي معروفي را بنا کرد. تاج الدوله ابوالحسين احمد پسر ديگر عضدالدوله، اديب ترين و شاعرترين فرمانروايان آل بويه بود. خسرو فيروز ملقب به ملک عزيز پسر جلال الدوله نيز اهل شعر بودند (21).
کتابخانه ها
کتابخانه ها در اين عصر از رونق کافي برخوردار بودند و نسبت به عصرهاي ديگر امتياز داشتند. در اين زمان، بهترين و نفيس ترين کتاب ها نوشته شد و باشکوه ترين کتابخانه ها بوجود آمد. مقدسي از کساني است که کتابخانه ي عضدالدوله در شيراز را ديده است و از کتاب ها و فهرست ها و نفايس آن بهره برده است. او درباره ي محل کتابخانه و نحوه ي نگهداري موضوعات مختلف و شيوه ي نگهداري آنها مطالبي نوشته است (22).کتابخانه ي صاحب بن عباد در ري نيز معروف است. به گفته ي صاحب، شمار کتاب هاي او دويست و ششهزار مجلد بوده است (23). کتابخانه ي ابن عميد در ري نيز از شهرت برخوردار است (24). حبشي پسر معزالدوله نيز کتابخانه اي داشت که در آن پانزده هزار جلد کتاب بود (25). وزيران و رجال دولت آل بويه عمدتاً داراي کتابخانه بودند و گاه آن را دارالعلم مي ناميدند (26). کتابخانه ي حيدريه در نجف و کتابخانه ي بيت الحکمه و خزانه دار ساپور در بغداد و بسياري از کتابخانه هاي ديگر، مربوط به اين دوره است (27). اطلاعات بيشتر در کتاب خزائن الکتب القديمه في العراق تأليف گورگيس عوّاد وجود دارد.
نتيجه گيري
قرون چهارم و پنجم، بويژه دوران حکومت آل بويه، عصر درخشش تمدن اسلامي و گسترش فرهنگ و علوم عقلي و نقلي است. اگرچه در گذشته نيز اين جنبش در شکل هاي محدودتري آغاز شده بود، در اين دوران در سايه ي تشويق و اهميت دادن اميران بويهي و وزيران آنان، رونق بسزايي يافت. مردم و بويژه علما به علوم اسلامي عنايت خاصي کردند. رجال درباري و هم مجلسي هاي آنان علاوه بر مسائل نقلي، به علوم عقلي از جمله علوم فلسفي، کلامي، طب، نجوم و رياضيات نيز روي آوردند و آن را شکوفا کردند. در ادب نهضتي بوجود آمد که سابقه نداشت، زيرا تا قرن چهارم، ادب عربي گرفتار نوعي محافظه کاري بود و هيچ کس جرأت نمي کرد پا از دائرة قدما فراتر نهد و جمله ي معروف « ما ترک الاول للاخر شيئاً » ( گذشتگان چيزي براي آيندگان باقي نگذاشتند ) را نصب العين خود قرار مي دادند. اما اين مسئله به همت ادباي اين عصر و از جمله ابن فارس همداني منتقد معروف عصر عضدالدوله شکسته شد و آثار بديع تر و لطيف تري بوجود آمد (28).پينوشتها:
1. رشاد بن عباس معتوق. الحياة العلميه في العراق خلال العصر البويهي. مکة المکرمه. جامعه ام القري، 1418 ص 91.
2. جوئل ل کرمر، احياي فرهنگي در عهد آل بويه... ترجمه محمد سعيد حنايي کاشاني تهران، مرکز نشر دانشگاهي 1357، مقدمه
3. فؤاد سزگين، گفتاري پيرامون تاريخ علوم عربي اسلامي، ترجمه محمدرضا عطايي، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي. 1371. ص 34.
4. عليرضا همتيان اسحاقي، عوامل انحطاط علوم در ايران. کيهان فرهنگي شهريور 1379. صص 166-167.
5. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات ايران تهران. فروردين، 1371. 1 / 325.
6. دائرة المعارف بزرگ اسلامي زير نظر کاظم موسوي بجنوردي. تهران. 1374. 1 / آل بويه
7. دائرة المعارف تشيع زيرنظر احمد صدر حاج سيد جوادي، فاني و خرمشاهي، تهران بنياد خيريه فرهنگي شرط، 1366. 4 / 271-350
8. جوئل ل کرمر، همان، صص 110-111.
9. احمد بن علي خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالفکر، بي تا. 3 / 231.
10. جوئل ل کرمر، همان، هشت
11. همان، 133
12. رشاد بن عباس معتوق، همان، ص 134.
13. جوئل ل کرمر، ص 43.
14. همان، ص 44.
15. ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي العمده في اصول الفقه تحقيق محمدرضا انصاري قمي قم 1376. ص 30 به نقل از آداب اللغة العربيه 2 / 237
16. جوئل ل کرمر، ص 19.
17. همان، ص 53
18. همان، ص 22
19. همان، ص 44
20. همان، ص 271
21. همان، ص 69
22. علي اصغر فقيهي، آل بويه و اوضاع زمان ايشان... گيلان، 1357 صص 531-532 به نقل از يتيمة الدهر 2 / 4-5 ص 449.
23. محمد بن احمد شامي احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم. ص 449
24. علي اصغر فقيهي، ص 535
25. همان، 6 / 246
26. ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي ص 30 علي اصغر فقيهي، صص 534-536
27. مريزن سعيد مريزن عسيري. الحياة العلميه في العراق في العهد السلجوق مکة المکرمة مکتب الطالب الجامعي 1470 ص 61
28. علي اصغر فقيهي، ص 542
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}